روایت «سید نورالدین عافی» از لحظه شهادت «سید علی اکبر مرتضوی هریس» که در عملیات بدر آسمانی شد.
یا علی گفتم و از کنار امیر * بلند شدم .وقتی صدای الله اکبر بچه ها را شنیدم فهمیدم بچه ها به تانک رسیده اند. در آن هیاهو متوجه نبودم دو تانک مرا هدف گرفته اند. همین که بلند شدم آن ها نور افکن هایشان را درست روی من انداختند!
صحنه عجیبی بود؛ غرش رعب آور تانک ها و بارش مداوم گلوله های کالیبرشان که از هر سو به سمت ما می بارید و حالا این دو تانکی که من هدف مشترکشان بودم. فقط گلوله های نورانی رسام را که به سرعت از هر سو به من نزدیک می شدند و از اطرافم می گذشتند، می دیدم.*
تعداد گلوله ها آن قدر زیاد بود که با هر تاپ تاپ سینه ام می گفتم: « دیگه سالم نمی مونم!» با این همه بدون لحظه ای مکث تا آخرین توان بر سرعتم اضافه کرده و دویدم. حدود 60 متر از امیر دور شده بودم که صدای جیغ و دادش متوقفم کرد. یک ریز صدایم می کرد: « سید... سید... تو را خدا... »کپ کردم: « باباجان! این قدر صدایم نزن!»
- سید زخمی شدی؟!
- نه سالمم!
- من که باورم نمی شه!
وقتی به نزدیکی ام رسید با حیرت نگاهم می کرد:« از اون همه گلوله هیچ به تو نخورد! خودت نمی دونی چه صحنه ای بود. داشتی تو آتیش می رفتی...»***
گفتم: « می بینی که چیزیم نشده! حالا این جا جدا میشی یا نه؟ برو بذار کارمونو بکنیم...»
امیر اصرار داشت دو تایی برویم روی تانک ها. درگیری هم شدت گرفته بود. اولین تانک را بابا(سید علی اکبر مرتضوی) زد. سر و صدای بچه ها را می شنیدم: « ایناهاش اینو بزن...»
- آر. پی. جی زن! اون یکی رو بزن...
بابا با شجاعت تمام اولین تانک را به آتش کشیده بود. اما وقتی می خواست روی تانک دیگری برود و نارنجک بیندازد با گلوله های یک تانک دیگر به شهادت رسید!
پیکر مطهر شهید سید علی اکبر مرتضوی همان جا ماند. سال ها بعد از پایان جنگ خانواده اش سراغ من آمده بودند. فکر می کردند که بابا اسیر است، در حالی که من به یقین می دانستم پیکر مطهر او در کنار دجله به ابدیت پیوسته است و مطمئن شان کردم.
* شهید امیر مارالباش، دوست و هم رزم نورالدین عافی
** معمولا از هر پنج گلوله ای که شلیک می شد یکی رسام بود و می شد حدس زد آن جا چه قدر گلوله به سوی ما شلیک می شد.
*** بعد ها امیر مرتب از آن لحظه می گفت . میگفت وقتی تو بلند شدی ،تانک ها تو را دیدند .قسم می خورد تو در میان گلوله و آتش می شوختی !متحیر بود چطور از آن معرک جان سالم به در برده ام.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی هریس پویا -
وبگاه جهان خالی از حجت الهی نمی ماند
منبع: کتاب« نورالدین پسر ایران»(خاطرات سید نورالدین عافی)
:: موضوعات مرتبط:
روایتی زیبا از لحظه شهادت شهید سید علی اکبر مرتضوی هریس ,
,
:: برچسبها:
روایتی زیبا از لحظه شهادت شهید سید علی اکبر مرتضوی هریس ,
,
,
جهان خالی از حجت نمی ماند ,
:: بازديد از اين مطلب : 6240
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1